Tuesday, February 27, 2007
من و ذهنیاتم
الآن احساس فردی را دارم که بعد از یک مدت عدم توانایی در راه رفتن (حالا به هر دلیل)، می‌خواهد راه برود؛ با پاهای متزلزل و قدم‌های لرزان و نا‌مطمئن، که نمی‌دانند باید به کدام طرف بروند. نوشتن من هم به این راه رفتن می‌ماند. خیلی چیزها را می‌خواهم بنویسم ولی موقع نوشتن در گوشه و کنار ذهنم می‌خزند و خودشان را از من پنهان می‌کنند. شاید جریمه می‌کنندم که چرا این همه زمان زندانی ذهنم کردم‌شان و می‌گویند باید بار ما را چندی دیگر به دوش بکشی. به هر حال مشغول کلنجار رفتن با ذهنیاتم هستم. اول نوبت کدام‌شان است که گوشش را بگیرم و بیاورم اینجا، خدا می‌داند!
ساعت 9:54 PM | لینک ثابت | 0 نظر | Bookmark and Share

<body>