Saturday, April 22, 2006
تفاوت
اینجا بیمارستان رازی شهر تبریز بزرگترین مرکز روانپزشکی شمال غرب کشور است. دیروز اولین کشیک بخش روانپزشکی را گذراندم و از آنجایی که من خوشکشیک تشریف دارم، این کشیک به خوبی و خوشی گذشت و توانستم فوتبالها و قیلمهای سینمایی پخش شده از صدا و سیما را به راحتی ببینم. از روانپزشکی خوشم میآید. در کل از این که فردی را روانکاوی کنم خوشم میآید. دوست دارم با بیماران روانی (عدهای آنها را دیوانه خطاب میکنند) صحبت کنم و از دیدگاههایشان آگاه شوم. افرادی که شاید به علت تفاوت در طرز فکر یا اعمالشان در این مکان نگهداری میشوند تا بتوانند چون دیگران (اکثریتی که خود را سالم میدانند) بیاندیشند و عمل کنند. این اقلیت از جامعه شاید تنها گناهشان این است که با دیگران متفاوتند. راستی آیا همیشه حق با اکثریت است؟
Sunday, April 16, 2006
بیست و شش فروردین
یادم باشد دفعه بعد که ازم پرسیدند چند ساله هستی, بگویم 24
Wednesday, April 12, 2006
آشتیکنان
بالاخره آشتی کرد. وای! چقدر خواهش و التماسش را کردم. اگر از اول میدانستم این قدر دردسر دارد نمیگذاشتم به این جا برسد. چند وقتی بود که بهم کممحلی میکرد و تحویل که نمیگرفت هیچ، تا مرا میدید سرش را برمیگرداند. اگر علتی هم میپرسیدم با جواب سر بالا روبرو میشدم. خوب که کند و کاو کردم فهمیدم اصلا همهاش تقصیر این امتحان پراینترنی بود (راستش همهاش تقصیر خودمه، فقط دیواری کوتاهتر از این امتحان پیدا نکردم!). در این مدت آنقدر بهش سر نزدم که باورش شد فراموشش کردهام، حالا بیا و توضیح بده که این طور نیست. از جزئیات قهر و مراسم آشتیکنان بگذریم. در حال حاضر تنها چیزی که اهمیت دارد این است که قلمم با من آشتی کرده است.