Wednesday, April 12, 2006
آشتی‌کنان
بالاخره آشتی کرد. وای! چقدر خواهش و التماسش را کردم. اگر از اول می‌دانستم این قدر دردسر دارد نمی‌گذاشتم به این جا برسد. چند وقتی بود که بهم کم‌محلی می‌کرد و تحویل که نمی‌گرفت هیچ، تا مرا می‌دید سرش را بر‌میگرداند. اگر علتی هم می‌پرسیدم با جواب سر بالا روبرو می‌شدم. خوب که کند و کاو کردم فهمیدم اصلا همه‌اش تقصیر این امتحان پراینترنی بود (راستش همه‌اش تقصیر خودمه، فقط دیواری کوتاه‌تر از این امتحان پیدا نکردم!). در این مدت آن‌قدر بهش سر نزدم که باورش شد فراموشش کرده‌ام، حالا بیا و توضیح بده که این طور نیست. از جزئیات قهر و مراسم آشتی‌کنان بگذریم. در حال حاضر تنها چیزی که اهمیت دارد این است که قلمم با من آشتی کرده است.
ساعت 8:29 PM | لینک ثابت | 0 نظر | Bookmark and Share

0 نظر:

Post a Comment

بازگشت به صفحه اصلي

<body>