Saturday, February 23, 2008
دورهي بازگشت
وقتي يك مدت كاري را انجام نميدهي، به مرور سررشته امور از دستت خارج ميشود. وقتي دوباره ميخواهي به آن باز گردي حتي اگر قبلا برايت عادت بوده است، انجامش بسيار سخت مينمايد. بيشتر اين سختي مربوط به احساس درونيات از انجام دوباره آن ميشود. شايد نوعي تنبلي روحي انسان را در بر ميگيرد و در مقابل شروع دوبارهاش، ترمزي ميشود.
ماجراي وبلاگنويسي من هم چيزي شبيه به اين است. درست است كه ابتدا مشغوليات مختلف مرا از نوشتن باز داشت، اما ادامه آن را ميتوان مربوط به تنبلي روحي و شايد دورهاي افسردگي خفيف دانست (اگر بشود آن حالت را به اين نام خواند). گرچه اين حالت سردرگمي و بيحوصلهگي همچنان در من وجود دارد، نميدانم چيست كه باعث شده است دوباره اين صفحه را سياه كنم. دوري از دنياي وب باعث شده كه از بسياري مسائل بيخبر باشم. فكر ميكنم بازگشتن و جا افتادن من در اين دنيا دورهاي را نياز داشته باشد كه اميدوارم كوتاه باشد.
ماجراي وبلاگنويسي من هم چيزي شبيه به اين است. درست است كه ابتدا مشغوليات مختلف مرا از نوشتن باز داشت، اما ادامه آن را ميتوان مربوط به تنبلي روحي و شايد دورهاي افسردگي خفيف دانست (اگر بشود آن حالت را به اين نام خواند). گرچه اين حالت سردرگمي و بيحوصلهگي همچنان در من وجود دارد، نميدانم چيست كه باعث شده است دوباره اين صفحه را سياه كنم. دوري از دنياي وب باعث شده كه از بسياري مسائل بيخبر باشم. فكر ميكنم بازگشتن و جا افتادن من در اين دنيا دورهاي را نياز داشته باشد كه اميدوارم كوتاه باشد.